نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





سعدی

 

دل هــر کـه صیــد کـردی نکشــد ســر از کمنـــدت

نــه دگــر امیــد دارد کــه رهـــا شـــود ز بنــــــــدت

 

بــه خـــدا کــه پــرده از روی چــو آتشــت بـرافکــن

کــه بــه اتفـــاق بینـــی دل عــالمــــی سپنــــدت

 

نــه چمــن شکوفه ای رسـت چـو روی دلستــانـت

نــه صبــا صنــوبـــری یافـــت چــو قــامت بلـنــــدت

 

گـــرت آرزوی آن اســت کــه خــون خلــق ریــــــزی

چــه کنــد کــه شیــر گــردن ننهــد چـو گوسفندت؟

 

تــو امیــــر مُلــک حُسنــی بــه حقیقــت ای دریغــا

اگــــــر التفــــات بــــودی بــه فقیــــر مستمنــــدت

 

نــه تــو را بگفتــم ای دل کــــه ســر وفــــا نــــدارد

بــه طمــــع ز دســت بــرفتی و به پــای درفکنــدت

ح

تو نه مرد عشق بودی خود از این حساب سعدی !

کــه نـه قــــوت گــریــز اســت و نــه طـاقت گـزندت


[+] نوشته شده توسط homan در 1:56 | |







شعر

نخستین بار گفتش کز کجائی   بگفت از دار ملک آشنائی
بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند   بگفت انده خرند و جان فروشند
بگفتا جان فروشی در ادب نیست   بگفت از عشقبازان این عجب نیست
بگفت از دل شدی عاشق بدینسان؟   بگفت از دل تو می‌گوئی من از جان
بگفتا عشق شیرین بر تو چونست   بگفت از جان شیرینم فزونست
بگفتا هر شبش بینی چو مهتاب   بگفت آری چو خواب آید کجا خواب
بگفتا دل ز مهرش کی کنی پاک   بگفت آنگه که باشم خفته در خاک
بگفتا گر خرامی در سرایش   بگفت اندازم این سر زیر پایش
بگفتا گر کند چشم تو را ریش   بگفت این چشم دیگر دارمش پیش
بگفتا گر کسیش آرد فرا چنگ   بگفت آهن خورد ور خود بود سنگ
بگفتا گر نیابی سوی او راه   بگفت از دور شاید دید در ماه
بگفتا دوری از مه نیست در خور   بگفت آشفته از مه دور بهتر
بگفتا گر بخواهد هر چه داری   بگفت این از خدا خواهم به زاری
بگفتا گر به سر یابیش خوشنود   بگفت از گردن این وام افکنم زود
بگفتا دوستیش از طبع بگذار   بگفت از دوستان ناید چنین کار
بگفت آسوده شو که این کار خامست   بگفت آسودگی بر من حرام است
بگفتا رو صبوری کن درین درد   بگفت از جان صبوری چون توان کرد
بگفت از صبر کردن کس خجل نیست   بگفت این دل تواند کرد دل نیست
بگفت از عشق کارت سخت زار است   بگفت از عاشقی خوشتر چکار است
بگفتا جان مده بس دل که با اوست   بگفتا دشمنند این هر دو بی دوست

بگفتا در غمش می‌ترسی از کس   بگفت از محنت هجران او بس
بگفتا هیچ هم خوابیت باید   بگفت ار من نباشم نیز شاید
بگفتا چونی از عشق جمالش   بگفت آن کس نداند جز خیالش
بگفت از دل جدا کن عشق شیرین   بگفتا چون زیم بی‌جان شیرین
بگفت او آن من شد زو مکن یاد   بگفت این کی کند بیچاره فرهاد
بگفت ار من کنم در وی نگاهی   بگفت آفاق را سوزم به آهی
چو عاجز گشت خسرو در جوابش   نیامد بیش پرسیدن صوابش
به یاران گفت کز خاکی و آبی   ندیدم کس بدین حاضر جوابی
به زر دیدم که با او بر نیایم   چو زرش نیز بر سنگ آزمایم
گشاد آنگه زبان چون تیغ پولاد   فکند الماس را بر سنگ بنیاد
که ما را هست کوهی بر گذرگاه   که مشکل می‌توان کردن بدو راه
میان کوه راهی کند باید   چنانک آمد شد ما را بشاید
بدین تدبیر کس را دسترس نیست   که کار تست و کار هیچ کس نیست
به حق حرمت شیرین دلبند   کز این بهتر ندانم خورد سوگند
که با من سر بدین حاجت در آری   چو حاجتمندم این حاجت برآری
جوابش داد مرد آهنین چنگ   که بردارم ز راه خسرو این سنگ
به شرط آنکه خدمت کرده باشم   چنین شرطی به جای آورده باشم
دل خسرو رضای من بجوید   به ترک شکر شیرین بگوید
چنان در خشم شد خسرو ز فرهاد   که حلقش خواست آزردن به پولاد
دگر ره گفت ازین شرطم چه باکست   که سنگ است آنچه فرمودم نه خاکست

اگر خاکست چون شاید بریدن   و گر برد کجا شاید کشیدن
به گرمی گفت کاری شرط کردم   و گر زین شرط برگردم نه مردم
میان دربند و زور دست بگشای   برون شو دست برد خویش بنمای
چو بشنید این سخن فرهاد بی‌دل   نشان کوه جست از شاه عادل
به کوهی کرد خسرو رهنمونش   که خواند هر کس اکنون بی ستونش
به حکم آنکه سنگی بود خارا   به سختی روی آن سنگ آشکارا
ز دعوی گاه خسرو با دلی خوش   روان شد کوهکن چون کوه آتش
بر آن کوه کمرکش رفت چون باد   کمر دربست و زخم تیشه بگشاد
نخست آزرم آن کرسی نگهداشت   بر او تمثال‌های نغز بنگاشت
به تیشه صورت شیرین بر آن سنگ   چنان بر زد که مانی نقش ارژنگ
پس آنگه از سنان تیشه تیز   گزارش کرد شکل شاه و شبدیز
بر آن صورت شنیدی کز جوانی   جوانمردی چه کرد از مهربانی
وزان دنبه که آمد پیه پرورد   چه کرد آن پیرزن با آن جوانمرد
اگرچه دنبه بر گرگان تله بست   به دنیه شیر مردی زان تله رست
چو پیه از دنیه زانسان دید بازی   تو بر دنبه چرا پیه می‌گدازی
مکن کین میش دندان پیر دارد   به خوردن دنبه‌ای دلگیر دارد
چو برنج طالعت نمد ذنب دار   ز پس رفتن چرا باید ذنب وار

 

 

حکیم نظامی گنجوی


[+] نوشته شده توسط homan در 1:54 | |







مفهوم تابلوهای رانندگی درزندگی مشترک{طنز}

 http://www.irannaz.com/news_cats_1.html

الف. فرمان زندگی را از همان اول، خودت به دست بگیر
ب. اگر پرسپولیسی هستی آن گاه همسرت نباید استقلالی باشد



http://www.irannaz.com/news_cats_1.html

الف. انتخاب همسر از بین آدمهای برجسته
ب. شکم برجسته ممنوع!



http://www.irannaz.com/news_cats_1.html
الف. همیشه راه راست را برو
ب. به طرف منزل مادرزن

 

http://www.irannaz.com/news_cats_1.html
ازدواج:
الف. آغاز آزاد روابط
ب. ‌پایان روابط آزاد

http://www.irannaz.com/news_cats_1.html
الف. لطفا موالیدتان را كنترل كنید!
ب. یکی کمه، دو تا غمه، سه تا که شد خاطرجَمعه!

 

http://www.irannaz.com/news_cats_1.html
الف. به سراغ شوهر که می روی تازیانه را فراموش نکن!
ب. کتک زدن ممنوع



http://www.irannaz.com/news_cats_1.html
الف. همسرت را نپیچان
ب. دم درآوردن ممنوع!



http://www.irannaz.com/news_cats_1.html
الف. ماه عسل به دریا نروید، غرق می شوید، حسرت به دل می مانید!
ب. زیرآبی رفتن ممنوع
 

http://www.irannaz.com/news_cats_1.html
الف. وفاداری در حد سگ
ب. اخلاق سگی ممنوع

 

http://www.irannaz.com/news_cats_1.html
الف. به پای هم پیر شوید
ب. پیرتان در می آید!

 

http://www.irannaz.com/news_cats_1.html
الف. ladies next
ب. محل وقوع عشق های خیابانی



http://www.irannaz.com/news_cats_1.html
الف. بعد دوسال راه میندازیم یه مخزن گنده جوجه کشی!
ب. دو فرزند کافی است!



http://www.irannaz.com/news_cats_1.html
الف. همدیگر را دور نزنید!
ب. دور همدیگر بگردید!



http://www.irannaz.com/news_cats_1.html
الف. هنگام دعوا از چکش استفاده نکنید
ب. زندگی شما به بن بست رسیده است


[+] نوشته شده توسط homan در 1:51 | |







رفیق نیمه راه

این عکسو حتما سیوش کنید تا از دستتون نرفته  !!!!

 


[+] نوشته شده توسط homan در 21:55 | |







بهم میرسیم

روزی به هم میرسیــم...

 


[+] نوشته شده توسط homan در 21:54 | |







خاکم نکنید

خاکم نکنید... بزارید اونم برسه... بزارید انو ببینم وقتی به حرفم میرسه...

خاکم نکید هنوز عشقمو ندیدم...

میخام اونو ببینم وقتی که گریه میکنه...میخام حس کنم عاشقمه...

 


[+] نوشته شده توسط homan در 21:54 | |







تنهام گذاشتی

تنهام گذاشتی..  لااقل فراموشم نکن )):

 


[+] نوشته شده توسط homan در 21:53 | |







چترعشق

تنهام نذار...

 


[+] نوشته شده توسط homan در 21:51 | |







دوستت دارم

به خدا خجالت میکشم بهت بگم دوستت دارم!!!!!!!!

 


[+] نوشته شده توسط homan در 21:51 | |







تنها

این عکس خیلی باحاله!!حتما نظر بدید...

 


[+] نوشته شده توسط homan در 21:50 | |



صفحه قبل 1 ... 16 17 18 19 20 ... 41 صفحه بعد