بگذار که در حسرت دیدار بمیرم
درحسرت دیدار تو بگذار بمیرم
دشواربود مردن و روی تو ندیدن
بگذار بدلخواه تو دشوار بمیرم
بگذار که چون ناله ی مرغان شباهنگ 
در وحشت و اندوه شب تار بمیرم 
بگذار که چون شمع کنم پیکر خود آب 
در بستر اشک افتم و ناچار بمیرم 
می میرم از این درد که جان دگرم نیست
تا از غم عشق تو دگر باره بمیرم
تا بوده ام ای دوست وفادار تو هستم
بگذار بدانگونه وفادار بمیرم
سال ها دویده ام
با قلبی معلق و پایی در هوا
دیگر طاقت رویاهایم تمام شده است...
دلم رسیدن می خواهد...

نظرات شما عزیزان:
|