به دنبالِ کلمهای میگردم برای تو.
توی وقتای بیقراری، وقتای بغض کردنهای بیدلیل...
"دل تنگی" کلمهای که گاهی میدهمش به تو.
ببخش که دلتنگی کلمهی همهی اونایییه که دوستت دارن.
ببخش که این همه کمه، کامل نیست.
کلمهی خیلیها وقتی که دلشونو پیشِ کسی جا گذاشتن...
اما بگذار دلتنگی من با بقیه فرق داشته باشه.
بگذار دلتنگی من بال داشته باشه.
بیاد پشتِ پنجرهی اتاقت و از پشتِ شیشه تو رو که روی تختت دراز کشیدی نگاه کنه تا تو وقتی سرت رو بالا مییاری ببینیش و اگر دلت خواست پنجره رو براش باز کنی و ...
بگذار دلتنگی من مثلِ یه بستهی سنگین باشه که پستچی برات می یاره.
و تو بازش که میکنی توش پر از کلمه باشه، پر از کلمههای خوبِ مهربونی که تو هنوز نشنیده ای تا هر وقت نوشتم دلتنگام، تو در جعبهات رو باز کنی و یکی از اون کلمههاش رو در بیاری و بخونی و شاید که لبخندت بشه ...
بگذار دلتنگی من شکل ابرایی باشه که تو توی راهها باهاشون قصه می سازی،
راستی کی برام تعریفشون میکنی؟
بگذار دلتنگی من حبابهایی باشه که توی روزای بارونی قطرههای بارون روی آسفالتهای خیس میسازن و تو که همیشه حواست به اطرافت هست از روشون میپری تا لگدشون نکنی ...